یادداشت های دادو

حکایت روزگار ما ...

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ق.ظ

مردی فرزندش را برای تحصیل به شهر فرستاده بود و بعد از چند سال فرزندش به خانه برگشته بود ، یک روز که باتفاق هم در صحرا نشسته بودند و به چرای گوسفندان چشم دوخته بودند ، مرد از پسرش می پرسد : " در این چند سالی که به شهر رفتی و درس خواندی ، چه چیزی یاد گرفتی !؟ " پسر نصف هوای صحرا را در ریه هایش جمع کرد و گفت : " من رفتم و ریاضی خواندم !! "

 

مرد روستایی با تعجب گفت : " ریاضی دیگر چیست ؟ با آن چکار می توانی بکنی !؟ " پسر نگاهی به پدر بیسوادش کرد و گفت : " با ریاضی خیلی کارها می شود کرد ، مثلا می شود تعداد گوسفندان را محاسبه کرد !! " مرد روستایی چشم هایش را گرد کرد و پرسید : " چگونه !؟ " پسر که توپ و میدان را در اختیار داشت گفت : " مثلا برای اینکه بدانیم چند تا گوسفند داریم ، پاهای آنها را شمرده و تقسیم بر چهار می کنیم و تعداد گوسفندانمان را بدست می آوریم !!! " مرد روستایی که تازه معنی ریاضی را فهمیده بود ، به پولی که بابت تحصیل فرزند داده بود تاسف خوران ، گفت : " خاک توی سرت ، بجای شمردن پاها و تقسیم کردن به 4 ، یکباره سر گوسفندان را می شمردی و نیاز به اینهمه زحمت نبود !! "

 

===

 

آزمون و خطا ، روش خیلی خوبی برای برخی کارهاست ، مثلا کارهای آزمایشگاهی !! ولی بردن آن سر سفره خانوار و زندگی روزمره و مسایل مدیریتی که نیاز به برنامه ریزی دارد و نیاز به جمع آوری اطلاعات دارد و نیاز به پردازش صحیح اطلاعات دارد و هزار تا نیاز دیگر ... ، با آزمون و خطا فقط وقت را می شود تلف کرد و برخی را بیخود گُنده کرد و امکانات زیادی را بی جهت گَنده کرد و ...


هشت سال پیش مدیرعاملی که ادعا می کرد از دست فروشی به آن مقام رفیع رسیده است و با افتخار از سیب زمینی فروشی اش در سر فلان گذر یاد می کرد (!!) در یک اقدام سخیفانه و مغرضانه و به جهت گُنده کردن یک پست در حد مدیریت و دادن آن به نورچشمی اش (!!!) برخی قسمت های کلیدی از سایر امورات را ؛ نه با جراحی اصولی که به روش کَندن در حد گاز گرفتن (!!) جدا و به آن بخش داد تا آن بخش گنده ترین امور شود و این آزمون پر اشتباه ادامه یافت تا دو مدیرعامل عوض شد و با آن آزمون دست در گریبان بودند و بالاخره امروز خبر رسید در یک اقدام انتحاری مدیرعامل نامه مرقوم کرده اند و وضعیت را به همان شرایط 8 سال پیش برگردانده اند (!) ... صلوات !!!!

 

صد رحمت به پسر آن روستایی که رفته بود ریاضیات خوانده بود ، اگر مدیریت خوانده بود ، لابد حالا واضع تئوری کلید شده بود !! یا اگر منطق خوانده بود می توانست حالا توضیح بدهد که یارانه بصورت عمومی پرداخت شد تا قیمت حامل های انرژی بصورت عمومی بالا برود ، آنهم  وقتی که قرار است هم قیمت حامل های انرژی مرتب بالا برود و هم یارانه به جای افزایش جمع بشود !؟!؟

 

چرا وقتی مردم مطالبه عمومی می کنند جایگاه اجتماعی شان می شود پوپول آباد !!! و وقتی مردم فریب یک کلید را خوردند این اقدام پوپولیستی نشد ولی وقتی یکی می خواهد از افشای وعده های دروغ حرف بزند اقدامش می شود تحریک پوپولیستی !!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

پس یارو بالاخره یه سوت بدردبخور زد😞
یه بنده خدایی هم پیداشه و سوتی بزنه که مال بد برگرده بیخ ریش صاحابش اوضاع روبراه میشه
پاسخ:
اینکه درخواست کردید سوت نیست ، صوراسرافیل است !! این اوضاع را مگر خاک گور روبراه بکند !!
دادو جان، یعنی شما فکر میکنین بهتر از کلید هم ممکن بود؟!!! چرا یقه ی کلید را چسبیده اید؟!!! یقه ی قفل ساز و قفل دار را باید چسبید! وقتی قفل آفرین اجازه ی کلید انداختن ب قفلها را نمیدهد، دیگر چاره چیست؟!!!
پاسخ:
نماد دولت فعلی کلید است و این یعنی یکی ادعا کرده که از پس قفل برمی آید !!! یهویی که به قفل بسته نخورده است !!؟ در ضمن مشکلات این سه سال را که نباید بیاندازیم گردن قاجار و صفوی و ... !!! اگر من برای بازنشستگی مشکل پیدا کرده ام مستقیماً به امضای معاون اول دولت فعلی مربوط می شود که قانون را دور زده است !!! نه ربطی به برجام دارد و نه ربطی به فرجام و ... ما اختلاس امروز را رها می کنیم تا چند سال بعد به عنوان اختلاسی که چند سال پیش شده است آن را مطالبه کنیم !؟!؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی