یادداشت های دادو

در خلال خلال خوری ...

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۸ ب.ظ

مردم هرازگاهی در خلال فرصتی که بدست می آورند می نویسند و من می توانم از خود خلال ، یک عالمه بنویسم ؛ شعر و خاطره و البته بازهم خاطره و خاطره ...


عصر که به خانه رسیدم ، کسی نبود ، معتقدم یکی از دلایل پرخوری تنهایی است !! برای همین است که همیشه منت کشی می کنم تا کسی بیاید و در خوردن ناهار شریکم باشد !! یک دوری در یخچال و روی اجاق زدم ؛ آبگوشت به بار بود و چند دانه ای میوه در یخچال موجود !!! زیاد حس خوردن میوه در من نیست و برای همین در سبد خانوار ما میوه جایی ندارد و وجود میوه در خانه ی ما نشان از حضور قریب الوقوع مهمان دارد !!

 

به کشوی مخلفات سرک کشیدم ... در میان کشوهای کابینت آشپرخانه یک کشو برای خرت و پرت های کودکانه است و شکر خدا همیشه چیزی دارد !!! چیپس خلالی فریاد می زد حسنک کجایی ؟‌ برداشتم و کمی در بشقاب ریختم ؛ دیروز خانم برادر کوچکم می گفت :‌« شما عجب علاقه به عکس گرفتن از همه چیز دارید ... !؟‌ » گفتم :‌ « با حداقل امکانات خاطره می سازیم دیگر ... »‌ می توانستم مقداری خلال در هر ظرف یا بشقابی بریزم ولی دو قدم بیشتر برداشتم و مقدمات یک ثبت تصویری را در بشقابی که خود یک عالمه خاطره است ، فراهم کردم ؛‌ به همین راحتی !!!

 

 

موقع خوردن خلال چیپسی به خیلی چیزها فکر می کردم ... به خاطرات زیاد دور و نزدیکی که خلال در آنها نقش داشت !!! بعد به یکی از دوستان عکس را فرستادم و گفتم :‌ « من با چیپس خلالی اینهمه خوش می گذرانم ؛ بنظرت پایم به ینگه دنیا برسد از کیف کردن منفجر می شوم !؟!؟‌ » نوشت :‌ « کسانی اهل ریخت و پاش هستند که نمی توانند از سادگی لذت ببرند !! »

 

بعد از سر بیکاری هوس کردم ببینم شاعران که خلال چیپسی ندیده بودند از خلال و در خلال و با خلال ،‌ چه حظی برده بودند ... بگمانم بیشترین یافته متعلق به خاقانی بود و یکی دو تا هم از عطار و دیگر دنبالش نرفتم ...


خلال آن را بکـــــــــــار آید که پیوست       بجز خون خوردنش چیزی دهد دست


شعر زیبا و پراغراق و لطیفی بود از عطار !! دانسته آمدیم که خلال چیپسی کمترین دلخوشی در میان خوشی های روزگار است که من بهترین حظ را از آن می برم  و خلال دندان اسباب رفاه ارباب عیش و کامرانی است والا کسی که چیزی ندارد و خون دل می خورد به خلال دندان کاری ندارد !!!

 

زیاده می شود والا می نوشتم خاطره ایاز بالای قله علم کوه ؛ حوالی سال ۷۸ شاید ... با همین چیپس خلالی و نوشابه ای که در کوله پشتی ام داشتم ، یکی از دوستان که دو روز روی دیواره بودند و یکی از سخت ترین مسیرهای دیواره ی علم را صعود می کردند ،‌ و البته بسیار گرسنه ، را مرید خودم کرده بودم !!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

  • همطاف یلنیز
  • سلام سلام
    برای یافتن خلال شعرا به گنجور سر زدید آیا؟

    فرستادست شیخ مهنه سه چیز

    خلالی و کلاهی و شکر نیز

    و
    برخلاف شما من معتقدم یکی از دلایل کم خوری تنهایی است (خوو اگر غذای گرامی مادر نباشد همطاف به همین چیپس سیب زمینی و ماست، شایدم ماکارنی سویا سرو ته وعده غذایی رو هم می آورد)
    .
    این ظروف آبی خوشرنگند ها

    پاسخ:
    سلام

    بله ...

    برای سرچیدن در زمینه شعر ، گنجور گنجینه خوبی است ...

    اگر بحث تهیه غذا باشد شاید موافق و همسو با نظر شما باشم ولی برای غذای آماده ی روی اجاق هنوز روی حرف خودم هستم !!!!

    ظرف ها انتخاب خودم هستند و خریدی از جلفا در سالهای کمی دور !!
    دادو خبری از این طناز خانووووومه نیستش ؟؟؟
    پاسخ:
    سلام
    چند وقتی هست که نیست !!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی